وقایع بعد از عاشورا با مستندات تاریخی

سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشكر یزید بعد از اینكه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاك با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در كشمكش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او می‌ربودند.[1]

دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.

 

جزییات را در ادامه متن بخوانید

روز شمار رویدادهای دهه اول محرم

روز شمار رویدادهای دهه اول محرم
  

تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت  


ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشك آب گرفت  


ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت  


ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت  


شد سیه رنگ آسمان از خشم كه زخونت زمین خضاب گرفت  


آن تن پاره پاره را دربر گه سكینه گهی رباب گرفت 

 
شست زینب زاشك جسمت را بلكه از چشم خود گلاب گرفت 

 
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده ‏گلو جواب گرفت 

 
هردم از زخم بي‏حساب تَنَتْ خم شد و بوسه بي‏حساب گرفت( 

جزییات را در ادامه متن بخوانید

ادامه نوشته

اربعین

نینوا! امانت دارى کن

اربعین

آسمان چه خون رنگ است! زمین چه بى تابانه چونان گهواره کودکى گریان، زیر پایمان تکان مى خورد و مى لرزد! اینک، هنگامه اى شگرف است. ندیده بودیم مرغان هوایى را که این گونه دردمندانه در این آسمان سرخ، پر و بال بزنند و ناله شان به گوش همه تاریخ برسد.

فریادى بلند از فراسوى زمان به گوش مى رسد. کسى انگار بر مرگ فرزند آدم مى گرید...!

نینوا! همدردى کن با کودکانى ناآرام؛ با زنانى که به خود مى پیچند از درد فراق؛ با زینب علیهاالسلام ، که در این چهل روز، مرگ را هزار باره، با چشم خود دید و صبورى پیشه کرد.

نینوا! امانت دارى کن. خون مقدسى از شاهرگ هستى، بر خاک تو ریخته است.

بدن مقدسى از عرشى ترین پاکان، بر خاک تو، زیر سُمّ سنگى اسبان، لگدمال شده است. امانت دارى کن و مگذار طوفان فراموشى و مرگ، خاطراتت را برباید!

نینوا! فریادت را آزاد کن؛ بگذار همه آدمیان بدانند این، کاروان حسین علیه السلام است که پس از چهل روز، آمده است به زیارت مولا؛ آمده است تا شکایت خود را در گوش تو زمزمه کند.

نینوا! از این پس تو خاک خونین و رمزآلودى هستى که پرچم جاودانگى را بر آن نصب کرده اند... بمان تا ابد!

سیده زهرا برقعى

شاید کربلا دیگر هیچ زمان قرص کامل ماه را نبیند؛ از وقتى سر بریده خورشید بالاى نیزه رفت، شرم دارد لبانش را بر جاى بوسه زینب بگذارد

اربعین واقعه

چهل شب است که آسمان براى صورت خونین آینه مى گرید؛ درست مانند دیده مرطوب فرشتگانى که از نداى نصرت خواهى امامشان جا ماندند و حسرت حمایت از ولىّ خدا، بر سپیدى بال هایشان، گرد اندوه و بى قرارى پاشیده است.

شاید کربلا دیگر هیچ زمان قرص کامل ماه را نبیند؛ از وقتى سر بریده خورشید بالاى نیزه رفت، شرم دارد لبانش را بر جاى بوسه زینب بگذارد.

امشب، اربعین واقعه است و زمین، حزین تر از همیشه، از طنین نوحه آدم علیه السلام در خود مچاله شده است.

این شب ها مدام نغمه آدم در گوش «صفا» پرپر مى زند. گویى چهل روز است سر بر سجده توبه دارد و آهنگ غم زده ی مویه هایش، چهار ستون کائنات را به لرزه وامى دارد. او توبه مى کند، ولى فرزندان مطرود قابیل، سر بریده یحیى علیه السلام را در میان تشت زرین نهاده است.

او ضجه مى زند، ولى نسل شیطان زده اى، ننگ کشتن سرور جوانان بهشت را بر دامن شرافت آدمى نشانده اند.

به این مى اندیشم که اگر حضرت آدم علیه السلام تنها به سبب یک لحظه وسوسه انگشتانش براى چیدن میوه ممنوعه، از بهشت خدا بیرون شد و تا چهل روز به درگاهش استغاثه برد، پس تاوان کشتن ولىّ خدا و پسر رسولش را چگونه مى توان پرداخت؟!

اربعین حسینی تسلیت باد

در اربعين چه گذشت؟

در اربعين چه گذشت؟

 

روز 20 صفر کاروان ‌اسرا از شام به مدينه مراجعت کردند و روزي که جابر بن عبدالله انصاري‌ از مدينه به کربلا رسيد تا به زيارت ‌قبر امام حسين (ع‌) بشتابد و او نخستين کسي است که قبر آن ‌حضرت را زيارت کردند.

 

نخستين اربعين
در نخستين اربعين شهادت امام حسين (ع)، جابر بن عبدالله انصاري و عطيه عوفي موفق به زيارت تربت و قبر سيد الشهدا شدند. بنا به برخي نقلها، در همان اربعين، کاروان اسراي اهل بيت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدينه، از کربلا گذشتند و با جابر ديدار کردند. البته برخي از مورخان نيز آن را نفي کرده و نپذيرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمي در «منتهي الامال» دلايلي ذکر ميکند که ديدار اهل بيت از کربلا در اربعين اول نبوده است. به هر حال، تکريم اين روز و احياي خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورايي در زمانهاي بعد بوده است.
اعتبار اربعين امام حسين (ع‌) از قديم الايام ميان شيعيان و در تقويم تاريخي ‌وفاداران به امام حسين (ع‌) شناخته شده بوده است‌. کتاب مصباح المتهجد شيخ طوسي که حاصل گزينش دقيق و انتخاب معقول شيخ طوسي از روايات‌فراوان درباره تقويم مورد نظر شيعه در باره ايام سوگ و شادي و دعا و روزه وعبادت است‌، ذيل ماه «صفر» مي‌نويسد: نخستين روز اين ماه (از سال 121)، روز کشته شدن زيد بن علي بن الحسين است‌.
روز سوم اين ماه از سال 64روزي است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به ديوارهاي آن سنگ‌پرتاب نمود در حالي که به نمايندگي از يزيد با عبدالله بن زبير در نبرد بود.

 اعمال روز اربعين امام حسين(ع):
در اين روز زيارت امام حسين (ع‌) مستحب است و اين زيارت‌، همانا خواندن زيارت اربعين است که از امام عسکري (ع‌) روايت ‌شده که فرمود: علامات مؤمن پنج تاست‌: خواندن 51 رکعت نماز در شبانه‌روز ـ نمازهاي واجب و نافله و نماز و شب ـ به دست کردن انگشتري دردست راست‌، برآمدن پيشاني از سجده‌، و بلند خواندن بسم الله الرحمن ‌الرحيم در نماز.شيخ طوسي سپس متن زيارت اربعين را با سند به نقل از حضرت صادق عليه ‌السلام آورده است‌: السلام علي ولي الله و حبيبه‌، السلام علي خليل الله و نجيبه‌، السلام علي صفي الله و ابن صفيه‌...اين مطلبي است که شيخ طوسي‌، عالم فرهيخته و معتبر و معقول شيعه در قرن ‌پنجم درباره اربعين آورده است‌. طبعا بر اساس اعتباري که اين روز ميان ‌شيعيان داشته است‌، از همان آغاز که تاريخش معلوم نيست‌، شيعيان به حرمت ‌آن‌، زيارت اربعين مي‌خوانده‌اند و اگر مي ‌توانسته‌اند مانند جابر بر مزار امام ‌حسين (ع‌) گرد آمده و آن امام را زيارت مي‌کردند. اين سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست ‌و شاهديم که ميليونها شيعه عراقي و غير عراقي در اين روز بر مزار امام حسين (ع) جمع مي شوند.

در اينجا و در ارتباط با اربعين چند نکته را بايد توضيح داد.

 

1. عدد چهل‌
نخستين مسأله‌اي که در ارتباط با «اربعين‌» جلب توجه مي‌کند، تعبير اربعين ‌در متون ديني است‌. ابتدا بايد نکته‌اي را به عنوان مقدمه يادآور شويم‌:
اصولا بايد توجه داشت که در نگرش صحيح ديني‌، اعداد نقش خاصي به‌ لحاظ عدد بودن‌، در القاي معنا و منظوري خاص ندارند؛ به اين صورت که‌ کسي نمي ‌تواند به صرف اين که در فلان مورد يا موارد، عدد هفت يا دوازده ياچهل يا هفتاد به کار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصي داشته باشد. اين يادآوري‌، از آن روست که برخي از فرقه‌هاي مذهبي‌، بويژه آنها که تمايلات‌ «باطني‌گري‌» داشته يا دارند و گاه و بيگاه خود را به شيعه نيز منسوب مي ‌کرده‌اند، و نيز برخي از شبه فيلسوفان متأثر از انديشه‌هاي انحرافي و باطني ‌و اسماعيلي‌، مروج چنين انديشه‌اي درباره اعداد يا نوع حروف بوده و هستند.
در واقع‌، بسياري از اعدادي که در نقلهاي ديني آمده‌، مي ‌تواند بر اساس يک‌محاسبه الهي باشد، اما اين که اين عدد در موارد ديگري هم کاربرد دارد و بدون يک مستند ديني مي‌توان از آن در ساير موارد استفاده کرد، قابل قبول نيست‌. به‌عنوان نمونه‌، در دهها مورد در کتابهاي دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگوييد، اما اين دليل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمي‌شود. همينطور ساير عددها. البته ناخواسته براي مردم عادي‌، برخي از اين اعداد طي‌ روزگاران‌، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‌هايي هم از آن‌ها مي‌شود.
تنها چيزي که درباره برخي از اين اعداد مي‌شود گفت آن است که آن اعداد معين نشانه کثرت ‌است‌. به عنوان مثال‌، درباره هفت چنين اظهار نظري شده است‌. بيش از اين ‌هر چه گفته شود، نمي ‌توان به عنوان يک استدلال به آن نظر کرد.
مرحوم اربلي‌، از علماي بزرگ اماميه‌، در کتاب کشف الغمه في معرفة الائمة ‌در برابر کساني که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده ‌گانه براي اثبات امامت‌ائمه اطهار(ع) استناد کرده‌اند، اظهار مي‌دارد، اين مسأله نمي‌تواند چيزي را ثابت کند؛ چرا که اگر چنين باشد، اسماعيليان يا هفت امامي‌ها، مي‌توانند دهها شاهد ـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند که عدد هفت مقدس است‌، کما اين که اين کار را کرده‌اند.

 

2. اربعين امام حسين(ع‌)
بايد ديد در کهن‌ترين متون مذهبي ما، از «اربعين‌» چگونه ياد شده است‌. به عبارت ‌ديگر دليل برزگداشت اربعين چيست‌؟ چنان که در آغاز گذشت‌، مهمترين نکته درباره اربعين‌، روايت امام عسکري (ع‌) است‌. حضرت در روايتي که در منابع ‌مختلف از ايشان نقل شده فرموده‌اند: نشانه‌هاي مؤمن پنج چيز است‌: 1 ـ خواندن پنجاه و يک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل‌) 2 ـ زيارت اربعين 3 ـ انگشتري در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده ‌بر پيشاني 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز.
اين حديث تنها مدرک معتبري است که جداي از خود زيارت اربعين که درمنابع دعايي آمده‌، به اربعين امام حسين (ع‌) و بزرگداشت آن روز تصريح کرده ‌است‌.
اما اين که منشأ اربعين چيست‌، بايد گفت‌، در منابع به اين روز به دو اعتبار نگريسته شده است‌.
نخست روزي که اسراي کربلا از شام به مدينه مراجعت کردند.
دوم روزي که جابر بن عبدالله انصاري‌، صحابي پيامبر خدا (ص‌) از مدينه به ‌کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسين (ع‌) را زيارت کند. شيخ مفيد (م 413) در«مسار الشيعه» که در ايام مواليد و وفيات ائمه اطهار عليهم السلام است‌، اشاره به روز اربعين‌کرده و نوشته است‌: اين روزي است که حرم امام حسين (ع‌)، از شام به سوي مدينه مراجعت کردند. نيز روزي است که جابر بن عبدالله براي زيارت امام ‌حسين (ع‌) وارد کربلا شد.
کهن‌ترين کتاب دعايي مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شيخ طوسي از شاگردان شيخ مفيد است که ايشان هم همين مطلب را آورده است‌. شيخ ‌طوسي پس از ياد از اين که روز نخست ماه صفر روز شهادت زيد بن علي بن‌الحسين (ع‌) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال‌هجري است‌، مي‌نويسد: بيستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزي است که حرم سيد ما اباعبدالله الحسين از شام به مدينه مراجعت کرد ونيز روزي است که جابر بن عبدالله انصاري‌، صحابي رسول خدا (ص‌) ازمدينه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زيارت کند. او نخستين کس از مردمان بود که امام حسين (ع‌) را زيارت کرد. در چنين روزي زيارت آن حضرت‌مستحب است و آن زيارت اربعين است‌. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زيارت اربعين‌، هنگامي است که روز بالا آمده ‌است‌.
در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجري تأليف شده‌، آمده‌: در بيستم ‌اين ماه بود که حرم محترم حسين از شام به مدينه آمدند. (نزهة‌الزاهد، ص 241) همين طور در ترجمه فارسي فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم‌، تصحيح مجد طباطبائي‌، ص‌) و کتاب مصباح کفعمي که از متون دعايي بسيار مهم قرن نهم هجري است‌اين مطلب آمده است‌. برخي استظهار کرده‌اند که عبارت شيخ مفيد و شيخ‌طوسي‌، بر آن است که روز اربعين‌، روزي است که اسرا از شام به مقصد مدينه ‌خارج شدند نه آن که در آن روز به مدينه رسيدند. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 154) به هر روي‌، زيارت اربعين از زيارت‌هاي مورد وثوق امام حسين (ع‌) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است‌.

 

3. بازگشت اسيران به مدينه يا کربلا
اشاره کرديم که شيخ طوسي‌، بيستم صفر يا اربعين را، زمان بازگشت اسراي ‌کربلا از شام به مدينه دانسته است‌. بايد افزود که نقلي ديگر، اربعين را بازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعيين کرده است‌. تا اينجا، از لحاظ منابع کهن‌، بايد گفت اعتبار سخن نخست بيش از سخن دوم است‌. با اين حال‌، علامه مجلسي پس از نقل هر دو اين‌ها، اظهار مي‌دارد: احتمال صحت هر دوي اينها (به لحاظ زماني‌) بعيد مي‌نمايد. (بحار ج 101، ص 334 ـ 335) ايشان اين ‌ترديد را در کتاب دعايي خود «زاد المعاد» هم عنوان کرده است‌. با اين حال‌، درمتون بالنسبه قديمي‌، مانند «لهوف» و «مثيرالاحزان» آمده است که اربعين‌، مربوط ‌به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست‌. اسيران‌، از راهنمايان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.
بايد توجه داشت که اين دو کتاب‌، در عين حال که مطالب مفيدي دارند، ازجهاتي‌، اخبار ضعيف و داستاني هم دارند که براي شناخت آنها بايد با متون ‌کهن‌تر مقايسه شده و اخبار آنها ارزيابي شود. اين نکته را هم بايد افزود که ‌منابعي که پس از لهوف‌، به نقل از آن کتاب اين خبر را نقل کرده‌اند، نبايد به‌عنوان يک منبع مستند و مستقل‌، ياد شوند. کتابهايي مانند «حبيب السير» که به ‌نقل از آن منابع خبر بازگشت اسرا را به کربلا آورده‌اند، (نفس المهموم ترجمه شعراني‌، ص 269) نمي‌توانند مورد استناد قرار گيرند.
در اينجا مناسب است دو نقل را در باره تاريخ ورود اسرا به دمشق ياد کنيم‌. نخست نقل ابوريحان بيروني است که نوشته است‌:
در نخستين روز ماه صفر، أدخل رأس الحسين عليه السلام مدينة دمشق‌، فوضعه يزيد لعنه الله بين يديه‌و نقر ثناياه بقضيب کان في يده و هو يقول‌:
لست من خندف ان لم أنتقم‌
من بني أحمد، ما کان فَعَل‌
ليْت‌َ أشياخي ببدرٍ شهدوا
جَزَع الخزرج من وقع الاسل‌
فأهلّوا و استهلّوا فرحا
ثم قالوا: يا يزيد لاتشل‌
قد قتلنا القرن من أشياخهم‌
و عدلناه ببدر، فاعتدل (الاثار الباقيه‌، ص 422)
وي روز اول ماه صفر را روزي مي داند که سر امام حسين (ع) عليه السلام را وارد دمشق کرده و يزيد هم در حالي که اشعار ابن زبعري را مي خواند و بيتي هم بر آن افزوده بود، با چوبي که در دست داشت بر لبان امام حسين (ع) مي زد.
دوم سخن عماد الدين طبري (م حوالي 700) در «کامل بهائي» است که رسيدن اسرا به دمشق را در16 ربيع الاول دانسته ـ يعني 66 روز پس از عاشورا ـ ميداند که طبيعي‌تر مي‌نمايد.

 

دو نکته کوتاه:
نخست آن که برخي از رواياتي که در باب زيارت امام حسين (ع‌) در کتاب کامل الزيارات ‌ابن قولويه آمده‌، گريه چهل روزه آسمان و زمين و خورشيد و ملائکه را بر امام‌حسين (ع‌) يادآور شده است‌. (اربعين شهيد قاضي‌، ص 386)
دوم اين که ابن طاوس يک اشکال تاريخي هم نسبت به اربعين بودن روز بيستم صفر مطرح کرده و آن اين که اگر امام حسين (ع‌) روز دهم محرم به شهادت رسيده‌ باشد، اربعين آن حضرت نوزدهم صفر مي‌شود نه بيستم‌. در پاسخ گفته شده ‌است، به احتمال ماه محرمي که در دهم آن امام حسين (ع‌) به شهادت رسيده‌، بيست و نه روز بوده است‌. اگر ماه کامل بوده‌، بايد گفت که روز شهادت را به ‌شمارش نياورده ‌اند. (بحار الانوار، ج 98، ص 335).

آیا در اربعین اوّل،‌ اسرا به کربلا بازگشتند؟

آیا در اربعین اوّل،‌ اسرا به کربلا بازگشتند؟

درباره اربعین اختلاف نظر است. سه دیدگاه از اهمیت بیشتری برخوردار است:


1. بعضی عقیده دارند اهل بیت امام حسین(ع) در سال 61 هجری از شام برگشته و در بیستم صفر همان سال در کربلا با جابر بن عبدالله انصاری ملاقات کردند و همگان برای امام عزاداری نمودند(1). از این اربعین به عنوان اربعین اوّل یاد می‌شود. این دیدگاه از شهرت بیشتری برخوردار است. مرحوم سید محمدعلی قاضی طباطبایی کتابی مستقل برای اثبات این ادعا تدوین کرده است(2) مرحوم ابن طاووس از طرفداران این دیدگاه است وی می‌نویسد: «راوی گفت: چون زنان و عیالات حسین(ع) از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند، به راهنمای قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر، پس آمدند به قتلگاه رسیدند، دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی‌هاشم و مردانی از اولاد پیامبر(ص) آمدند برای زیارت قبر حسین(ع) پس همگی به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینه‌زنی با هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دل‌ها را جریحه‌دار می‌کرد، برپا نمودند و زنانی که در آن نواحی بودند، جمع شدند و چند روزی به همین منوال گذشت»(3)


 

ابن نما(4) و برخی مقتل‌نویسان دیگر نیز طرفدار این نگرش هستند(5).


 

طرفداران این دیدگاه شواهد و قرائنی را دستمایه خویش قرار داده و دلائل مخالفان دیدگاه خود را پاسخ داده‌اند.


 

2. بعضی دیگر برگشت اهل بیت به کربلا و ملاقات آنان با جابر را قبول ندارند.


 

بر اساس این دیدگاه اربعین وجود نداشته است که تاریخ و نحوه رفتن اهل بیت(ع) به کربلا مطرح باشد.


 

مرحوم آیتی از طرفداران این نگرش است: در داستان آمدن اهل بیت(ع) از شام به عراق و رسیدن آنها در اربعین یعنی بیستم صفر به کربلا را به هیچ وجه نمی‌توان قبول کرد یا سند قابل اعتماد برای افسانه تاریخی به دست داد. اهل بیت(ع) عصمت در ماه رجب سال 60 هجری از مدینه به مکه رفتند... پس از مدتی که در کوفه گرفتار بوده‌اند، طبق دستوری که از شام رسید، آنان را به شام فرستادند و از آن جا هم بعد از مدتی که معلوم نیست، به مدینه طیبه بازگشتند و حق آن است که تاریخ حرکت اهل بیت به شام و تاریخ رسیدن آنان به شهر دمشق و مدت توقف اسیران در مرکز حکومت یزید و تاریخ حرکت آنان از دمشق به طرف مدینه و تاریخ ورود آنان به شهر مقدس مدینه، هیچ کدام از این‌ها به درستی معلوم نیست»(6).


 

استاد شهید مطهری نیز رفتن اهل بیت به کربلا و ملاقات آنان با جابر بن عبدالله را قبول ندارد(7).


 

به نظر ایشان، مدت زمانی و تاریخ رفت و برگشت آنها به گونه‌ای است که امکان ندارد پس از چهل روز دوباره به کربلا برگشته باشند.


 

طرفداران این دیدگاه برخی از شواهد را دستمایه خویش قرار داده و اربعین اوّل را به صورت عادی از محالات دانسته‌اند(8).


 

3. بعضی دیگر بر این عقیده هستند که اربعین وجود داشته است؛ بدین معنا که اهل بیت(ع) در کربلا حضور یافته و برای امام حسین(ع) و یاران او عزاداری کرده‌اند . ولی در سال اوّل و یا سال‌های بعد بوده است، معلوم نیست.(9)


 

از آن چه گذشت می‌توان نتیجه گرفت که بر اساس مبنای اوّل مدت چهل روز از آغاز حرکت اهل بیت(ع) تا برگشت آنان به کربلا طول کشیده است؛ ولی بر اساس مبنای سوم اربعین وجود داشته و اهل بیت(ع) به کربلا بازگشته‌اند، اما تاریخ و مدت آغاز حرکت اهل بیت از کربلا و بازگشت آنان بدان‌جا معلوم نیست، همچنین معلوم نیست برگشت در سال اوّل بوده است یا سال بعد. اما بر اساس دیدگاه دوم اصلاً یعنی وجود نداشته باشد تا تاریخ حرکت اهل بیت(ع) از شام به کربلا و پیمودن مسافت شام تا آن شهر مطرح باشد.

 

1ـ علی نجاتی، قطعه از بهشت، ج 2، ص 607.
2ـ تحقیقی دربارهُ اربعین حسین(ع)، ص 608 به بعد.
3ـ ترجمه لهوف، ص 196.
4ـ مثیر الاحزان، ص 59.
5ـ قاضی طباطبایی، تحقیقی درباره امام حسین(ع)، ص 12 به بعد.
6ـ بررسی تاریخی عاشورا، ص 148 ـ 149.
7ـ حماسه حسین، ج 1، ص 30.
8ـ علی نجاتی، پیشین، ص 609.
9ـ همان، ص 612.


 

مسير كاروان اسراي كربلا+نقشه

مسير كاروان اسراي كربلا+نقشه

نقشه ابتكاري «خط سير كاروان حسيني از مدينه به مدينه» به خوبي نشان مي دهد كه كاروان اسراي دشت كربلا چگونه مسير پررنج و محنت 4 هزار كيلومتري را منزل به منزل پيمودند تا اين كه به موطن خود يعني مدينه بازگشتند.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، از نظر تاريخي بعد از واقعه عاشورا اخبار چنداني از ماجراي سفر كاروان اسرا در دسترس نيست. مرحوم شيخ عباس قمي در «نفس المهموم» نيز بدين نكته تصريح مي كند.
 

در چند نقل آمده است كه كاروان اسرا روز اول صفر به شام رسيده اند، اما اينكه دقيقاً چند روز در راه بوده اند و از چه مسيري خود را به شام رسانده اند، مشخص نيست. بر اين اساس، بين شام و كوفه حداقل سه مسير اصلي وجود داشته است و احتمالاً كاروان اسرا از يكي از اين سه مسير خود را به شام رسانيده اند. كوتاه ترين مسير موجود، مسير «بادية الشام» است كه تقريباً 800 كيلومتر است.

مسير دوم مسير كناره فرات است كه به آب نيز دسترسي داشته و حدود يك هزار و 200كيلومتر مسافت آن بوده است. اما طولاني ترين مسير، يك هزار و 600 كيلومتر درازا دارد و از شهرهايي مثل تكريت، موصل، نصيبين و حلب عبور مي كند. در واقع اگر نقشه امروزي اين مسير را ملاحظه كنيم از چندين كشور عبور مي كند.
 
حجت الاسلام سيدمحمود طباطبايي نژاد، سرپرست گروه تحقيقات دانشنامه 14 جلدي امام حسين (ع) در موسسه دارالحديث قم، احتمال عبور كاروان از «بادية الشام» را بيشتر مي داند و مي گويد: با توجه به اينكه روايات اندكي از مواجهه مردم با كاروان اسرا نقل شده، به احتمال قوي «بادية الشام» مسير عبور كاروان بوده است. البته در برخي منابع متأخر نظير «مقتل ابي مخنف» ماجراهايي نقل شده است كه براي ما سنديت ندارد.

طباطبايي نژاد در پاسخ به اين سؤال كه برگشت اسرا از شام چند روز به طول انجاميده است، مي گويد: اگر بنا را بر اين بگذاريم كه اسرا براي اربعين به كربلا رفته باشند، مسير برگشت باديه نزديك به دو برابر مي شود.

وي ادامه مي دهد: درباره اربعين بين علما اختلاف است. عده اي با وجود مسير طولاني امكان حضور كاروان اسرا در كربلا در روز اربعين را منتفي مي دانند. عده اي نيز اين امكان را ميسر دانسته و معتقدند اگر كاروان اسرا روز اول صفر در شام بوده باشد، مي توانسته از مسير باديه خود را در اربعين به كربلا برساند.
 
براي پي بردن به مسير حركت كاروان اسرا به معتبرترين و كامل ترين منبع موجود يعني «دانشنامه امام حسين (ع)» كه حاوي 4هزار و 191 حديث و گزارش تاريخي درباره سيدالشهداء (ع) است؛ رجوع مي كنيم.

اين دانشنامه به همت مؤسسه علمي ـ فرهنگي دارالحديث و تحت نظر آيت الله ري شهري تهيه شده و حاصل 10 سال كار پژوهشي است. همراه با اين كتاب، 5 نقشه ابتكاري نيز منتشر شد كه يكي از آن ها به «خط سير كاروان حسيني از مدينه به مدينه» اختصاص دارد.

توضيحى درباره مسير كاروان اسيران كربلا از كوفه به شام و از شام تا مدينه

كاروان اسيران كربلا را پس از انتقال به كوفه، اندكى نگاه داشتند و سپس به سوى دمشق، پايتخت حكومت اُمويان، فرستادند. مسير حركت اين كاروان، در كتب تاريخ و سيره، معيّن نشده است. از اين رو، پيموده شدن هر كدام از مسيرهاى ميان كوفه و دمشقِ آن روزگار، محتمل است.
برخى خواسته اند با ارائه شواهدى، حركت آنان را از يكى از اين چند راه، قطعى نشان دهند؛ ولى مجموع قرائن، ما را به اطمينان كافى نمى رساند. ما ابتدا راه هاى موجود آن روزگار را بر مى شمريم و سپس، قرائن ارائه شده را بررسى مى كنيم. ذكر اين نكته پيش از ورود به بحث، لازم است كه ميان كوفه و دمشق، فقط سه راه اصلى بوده است. البتّه هر كدام از اين راه ها، در بخشى از مسير، فرعى هاى متعدّد كوتاه و بلندى هم داشته اند كه طبيعى است.

مسير حركت كاروان اسيران كربلا، از كوفه به شام

راه نخست:راه باديه
كوفه، در عرض جغرافيايىِ حدود 32 درجه و دمشق، در عرض جغرافيايىِ حدود 33 واقع است. اين، بدان معناست كه مسير طبيعى ميان اين دو شهر، تقريبا بر روى يك مدار، قرار دارد و نيازى به بالا رفتن و پايين آمدن بر روى زمين، جز در حدّ كسرى از يك درجه نيست. بر روى اين مدار، راهى واقع بوده كه به «راه باديه» مشهور بوده است. اين مسير، كوتاه ترين راه بين اين دو شهر است و حدود 923 كيلومتر [3] مسافت داشته است.

مشكل اصلى اين راه كوتاه، گذشتن آن از صحراى بزرگ ميان عراق و شام است كه از روزگاران كهن، به «بادية الشام» مشهور بوده است. اين مسير، براى افرادى قابل استفاده بوده كه امكانات كافى (بويژه آب) براى پيمودن مسافت هاى طولانى ميان منزل هاى دور از همِ صحرا را داشته اند، هر چند، گاهى شتاب مسافر، او را وادار به پيمودن اين مسير مى كرده است.
گفتنى است در صحراها، شهرهاى بزرگ، وجود ندارند؛ امّا اين به معناى نبودن راه يا چند آبادى كوچك نيست.
 
راه دوم: راه كناره فرات
فرات، يكى از دو رود بزرگ عراق است كه از تركيه سرچشمه مى گيرد و پس از گذشتن از سوريه و عراق، به خليج فارس مى پيوندد. كوفيان، براى مسافرت به شمال عراق و شام، از كناره اين رود، حركت مى كردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امكانات شهرهاى ساخته شده در كناره فرات، استفاده كنند. گفتنى است لشكرهاى انبوه و كاروان هاى بزرگ كه به آب فراوان نياز داشتند، ناگزير از پيمودن اين مسير بودند.

اين مسير، ابتدا از كوفه به مقدار زيادى به سوى شمال غرب مى رود و سپس از آن جا به سوى جنوب، بر مى گردد و با گذر از بسيارى از شهرهاى شام، به دمشق مى رسد. اين راه، انشعاب هاى متعدّد داشته و با طول تقريبى 1190 تا 1333 كيلومتر، جاى گزين مناسبى براى راه كوتاه، امّا سختِ باديه بوده است. مجموع اين راه و راه باديه را مى توان به يك مثلّث، تشبيه كرد كه قاعده آن، راه باديه است.

راه سوم: راه كناره دجله
دجله، ديگر رود بزرگ عراق است و آن نيز مانند فرات، از تركيه سرچشمه مى گيرد؛ امّا از شام نمى گذرد و درگذشته، براى رفتن به شمال شرق عراق، از مسير كناره آن، استفاده مى كرده اند. اين راه، مسير اصلى ميان كوفه و دمشق، نبوده است و بايد پس از پيمودن مقدار كوتاهى از آن، كم كم به سمت غرب پيچيد و پس از طىّ مسير نه چندان كوتاهى، به راه كناره فرات پيوست و از آن طريق، وارد دمشق شد. اين مسير را مى توان سه ضلع از يك مستطيل دانست كه ضلع ديگر طولىِ آن را راه باديه و سه ضلع ياد شده آن را: مسافت پيموده شده از كوفه به سمت شمال، راه پيموده شده به سمت غرب، و راه پيموده شده به سمت جنوب ـ كه بازگشت به بخشى از مسير پيموده شده قبلى است ـ، تشكيل مى دهند. از اين رو، از همه راه هاى ديگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 كيلومتر است. اين راه را «راه سلطانى» ناميده اند.

چند نكته قابل توجّه

ما دليل روشن و گزارش تاريخى معتبر و كهنى براى اثبات عبور كاروان اسيران كربلا از يكى از اين سه راه، در دست نداريم و حديثى نيز از اهل بيت عليهم السلام در اين باره به ما نرسيده است. آنچه در دسترس ماست، برخى نشانه هاى جزئى و ناكافى اند كه به صورت پراكنده، در برخى كتاب ها آمده اند، و نيز قصّه پردازى ها و شرح حال هاى بى سند و نامعتبرى كه در كتاب هاى غير قابل استناد (مانند مقتل ساختگى منسوب به ابو مِخنَف)، آمده و سپس در كتاب هاى ديگر، تكرار شده اند. اينك، نشانه هاى جزئىِ پيش گفته را بررسى مى كنيم:

1. در معجم البلدان ـ كه يك كتاب كهن جغرافيايى است ـ در معرّفى بخشى از شهر حَلَب در شام، آمده است: «در غرب شهر و در دامنه كوه جوشن، قبر محسن بن حسين عليه السلام است كه گمان دارند وقتى اسيران [كربلا] را از عراق به دمشق مى بردند، او از مادرش سقط شده است و يا كودكى بوده است همراه آنان كه در حَلَب، در گذشته و همان جا دفن شده است.»

معلوم است كه اين گزارش، در صورت درستى، عبور كاروان از راه باديه را نفى مى كند (زيرا حَلَب، در آن مسير قرار ندارد)؛ امّا به تنهايى نمى تواند يكى از دو مسير سلطانى (كناره دجله) و يا كناره فرات را تأييد كند؛ زيرا اين دو راه، در مسافتى طولانى، با هم مشترك هستند و منطقه حَلَب، در مسير هر دو راه قرار دارد.

از سوى ديگر، به كار رفتن واژه «يزعمون (گمان دارند)» از سوى مؤلّف معجم البلدان، بر قابل استناد نبودن اين پندار، دلالت دارد، بويژه آن كه فرزندى به نام محسن و يا همسر باردارى از امام حسين عليه السلام در وقايع كربلا، سراغ نداريم و سخنى از آنها در كتاب هاى در دسترس، نيامده است، و وجود شهرت محلّى، بر فرض درستى گزارش، از حدّ يك عقيده عمومىِ معمولى، فراتر نمى رود.
 
2. ممكن است برخى بر اساس يكى بودن مسير بردن سرِ امام حسين عليه السلام و حركت كاروان اسيران واقعه كربلا، با استناد به گزارش ابن شهرآشوب ـ كه به نقل از نطنزى، به ماجراى برخورد راهب صومعه با سرِ امام حسين عليه السلام، در منزل قِنَّسرين (در شمال شام) پرداخته است ـ،[8] بخواهند عبور از راه سلطانى را اثبات كنند.

پاسخ اين گروه، آن است كه پيش فرض اين استدلال، يعنى يكى بودن مسير حركت كاروان اسيران و سرِ مبارك امام حسين عليه السلام، مسلّم نيست و اين احتمال، وجود دارد كه سر را در شهرها چرخانده باشند؛ امّا اسيران را از راهى كوتاه تر برده باشند. حتّى در برخى اخبار، آمده است كه سر مطهّر امام عليه السلام را پس از ورود اسرا به شام، در شهرهاى شام نيز گردانيدند، چنان كه در شرح الأخبار آمده است: «آن گاه يزيد ملعون، دستور دارد كه سرِ حسين عليه السلام را در شهرهاى شام و ديگر شهرها بگردانند.»
 
مطابق اين نقل، اين امكان وجود دارد كه سر مطهّر امام عليه السلام، پس از رسيدن به شام، به مناطقى چون موصل و نَصيبين هم ـ كه در راه سلطانى قرار دارند ـ، رسيده باشد.
از اين رو، احتمال دارد كه اين گونه حوادثِ گزارش شده، مربوط به روزگار چرخاندن سر پس از رسيدن اسيران به شام بوده و يا در مسير حركت آنان به سوى شام، اتّفاق افتاده باشد.
همين احتمال، در باره مكان هايى كه به «رأس الحسين عليه السلام » موسوم اند، وجود دارد. ابن شهرآشوب، در ذكر مناقب امام عليه السلام آورده است: «از فضيلت هاى ايشان (امام حسين عليه السلام )، كراماتى است كه از مكان هايى كه به آنها «رأس الحسين عليه السلام » گفته مى شود و از كربلا تا عَسقَلان و در ميان آن دو (موصل و نَصيبين و حَماه و حِمْص و دمشق و جز اينها) قرار دارند، ديده شده است.»

در باره اين مناطق، علاوه بر اين كه ابن شهرآشوب، تصريح نكرده كه اسيران يا سر مطهّر، از آنها گذر داده شده اند، اين احتمال وجود دارد كه چون ساليان درازى در قلمرو حكومت هاى شيعى يا دوستدار اهل بيت عليهم السلام (مانند: آل حَمْدان و فاطميان) بوده اند، در آنها به هر دليل يا انگيزه اى (چه واقعيت، چه يادبود و چه خواب و...)، «رأس الحسين» هايى ايجاد شده باشد، چنان كه رأس الحسينِ موجود در قاهره، در زمان فاطميان، ايجاد شد. افزون بر اين، ماجراى راهب و سر، براى برخى مكان هاى ديگر هم ذكر شده كه به دليل بعيد بودن تكرار اين ماجرا، گزارش ابن شهرآشوب،  دست خوشِ تعارض مى گردد؛ زيرا يكى از مكان هاى ذكر شده، دِيْرى در اوايل راه است و با قِنَّسرين ـ كه در اواخر راه واقع است ـ، همخوان نيست.

گفتنى است بر فرض صحّت گزارش ابن شهرآشوب نيز، گذشتن كاروان اسيران از راه سلطانى اثبات نمى شود؛ زيرا بخشى از راه سلطانى، با راه فرات، مشترك است و منطقه قِنَّسرين، در مسير كناره فرات نيز قرار دارد. البتّه اين گزارش، در صورت درستى، عبور از راه باديه را نفى مى كند.
3. به گمان ما و بر خلاف آنچه در عصر اخير رواج يافته، گذشتن كاروان اسيران كربلا از راه سلطانى، كمترين احتمال را دارد؛ زيرا دورترين راه است و اساسا راهى نيست كه براى كاروانى كوچك ـ كه به اسارت مى روند، نه براى گردشگردى ـ، انتخاب شود. افزون بر اين كه پيموده شدن اين راه، مدرك معتبرى ندارد و مستند اين قول، مقتل منسوب به ابو مِخنَف است.
 
از سوى ديگر، پذيرش عبور از راه طولانىِ سلطانى، با ماجراى «اربعين» و اين كه اسيران در بازگشت از شام، در اوّلين اربعين واقعه عاشورا بر سرِ مزار حسين عليه السلام حاضر شده باشند نيز ناسازگار است.
ممكن است گفته شود كه قدرت نمايىِ دستگاه حاكم، اقتضا مى كرده كه اسيران را از درون شهرها عبور دهند و از اين رو، آنان را از راه سلطانى برده اند؛ امّا اين دليل با بردن اسيران از مسير كناره فرات نيز سازگار است؛ زيرا در اين مسير هم شهرهاى مهمّى واقع بوده است. افزون بر اين، با چرخاندن سرهاى شهدا نيز اين قدرت نمايى به انجام مى رسيده و به چرخاندن گروهى اندك (در حدّ يك خاندان كوچك و متشكّل از چند زن و كودك)، نيازى نبوده است؛ زيرا اين كار، اگر نشانه ضعف حكومت نباشد، نشانه قدرت آن هم شمرده نمى شود، بويژه كه دستگاه حاكم، شجاعت و سخنورىِ امام زين العابدين عليه السلام و زينب كبرا عليهاالسلام و ديگر اسيران را در كوفه، شاهد بوده است. از اين رو، سياست، اقتضا داشته كه اسيران را از بيراهه ببرند و در شهرها نچرخانند.

4. بر اساس آنچه گفته شد، تنها نكته اى كه مى تواند حركت كاروان اسيران از راه سلطانى و يا راه كناره فرات را بر راه باديه ترجيح دهد، دسترس داشتن به آب رودخانه است كه اين نيز با توجّه به كوچك بودن كاروان و امكان حمل آب با شتر، چندان وجه استوارى نيست. مؤيّد اين نكته، عدم ذكر جزئيّات سفر و نبودن گزارشى در باره رسيدن كاروان به شهرها و يا دست كم، يكى دو شهر مهمّ سرِ راه است، كه خود، نشان از پيمودن مسير بيابانى و يا حتّى بيراهه است.

5. برخى شواهد كه مى توانند موجب ترجيح راه باديه بر دو راه ديگر گردند، عبارتند از:
يك. راه كناره فرات و راه سلطانى، هر دو، داراى شهرهاى بسيارى بوده اند و اگر اين راه ها، مسير حركت اسيران مى بود، بايستى نقل هايى از مواجهه مردم اين شهرها با كاروانيان يا مشاهده شدن آنان در آن شهرها، در منابع معتبر مى آمد ـ چنان كه در كربلا و كوفه و شام، چنين گزارش هايى وجود دارد ـ، در حالى كه در اين باره، هيچ نقلى نيامده است. بنا بر اين، به نظر مى رسد كه مسير حركت اسيران، از جايى بوده كه كمترين حضور مردمى را داشته كه همان مسير باديه است.

دو. اعتراض هايى كه از لحظه شهادت امام حسين عليه السلام عليه حكومت اُمَوى، حتّى به وسيله برخى طرفداران حكومت و خانواده جنايتكاران، انجام يافت و بازتابى كه واقعه عاشورا در كوفه به وجود آورد، قاعدتا حكومت را از اين كه اسيران و سر مطهّر امام عليه السلام را از مسير شهرها و آبادى هاى پُرجمعيت عبور دهند، باز مى داشت. متن كامل بهايى نيز مؤيّد اين مسئله است: «مَلاعين كه سرِ حسين عليه السلام [را] از كوفه بيرون آوردند، خائف بودند از قبائل عرب كه غوغا كنند و از ايشان، باز ستانند. پس راهى [را] كه به عراق است، ترك كردند و بيراه مى رفتند.»
سه. سرعت انجام گرفتن كار، در كارهاى حكومتى، يك اصل است. لازمه رعايت اين اصل، گذر از كوتاه ترين و سريع ترين مسير بوده است.

نتيجه نهايى
به دليل نبودِ دلايل روشن و قابل اعتماد نمى توان اظهار نظر قطعى كرد؛ ولى با توجّه به نكاتى كه گذشت، عبور كاروان اسيران كربلا از مسير باديه احتمال بيشترى را به خود اختصاص مى دهد.

مسير حركت كاروان اسيران كربلا، از شام به مدينه
بر اساس نقشه ويژه دانش نامه امام حسين عليه السلام فاصله ميان دمشق تا مدينه، تقريبا 1229 كيلومتر است و با احتساب دمشق و مدينه، شامل 32 منزل بوده است.
كاروان اسيران، در بازگشت از شام، قطعا اين مسير را پيموده اند و چنانچه در ضمن حركت، به كربلا هم رفته باشند، مسيرِ بسيار طولانى ترى را سپرى كرده اند. حركت پُررنج خانواده امام عليه السلام و همراهان، از مدينه آغاز شد و به مدينه نيز ختم گرديد و حدّاقل مسيرى كه اين بزرگواران طى كرده اند (با فرض رفتن از كوفه به دمشق از كوتاه ترين مسير، يعنى راه باديه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به كربلا)، حدود 4100 كيلومتر است، با اين محاسبه:
431 كيلومتر (از مدينه به مكّه) + 1447 كيلومتر (از مكّه به كربلا) + 70 كيلومتر (از كربلا به كوفه) + 923 كيلومتر (از كوفه به دمشق از راه باديه) + 1229 كيلومتر (از دمشق به مدينه) = 4100 كيلومتر.

كاروان اسيران كربلا از شام تا مدينه

كاروان اسيران كربلا از شام تا مدينه

كتاب: قصه كربلا، ص 523

نويسنده: على نظرى منفرد

حركت از شام

بهر حال پس از هفت روز كه اهل بيت در شام بودند، به دستور يزيد نعمان بن بشير (1) وسائل سفر آنان را فراهم نمود و به همراهى مردى امين آنان را روانه مدينه منوره كرد (2) .

در هنگام حركت، يزيد امام سجاد عليه السلام را فرا خواند تا با او وداع كند، و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت كند! اگر من با پدرت حسين ملاقات كرده بودم، هر خواسته‏اى كه داشت، مى‏پذيرفتم! و كشته شدن را به هر نحوى كه بود، گرچه بعضى از فرزندانم كشته مى‏شدند از او دور مى‏كردم! ولى همانگونه كه ديدى شهادت او قضاى الهى بود! ! چون به وطن رفتى و در آنجا استقرار يافتى، پيوسته با من مكاتبه كن و حاجات و خواسته‏هاى خود را براى من بنويس! (3) آنگاه دوباره نعمان بن بشير را خواست و براى رعايت حال و حفظ آبروى اهل بيت به او سفارش كرد كه شبها اهل بيت را حركت دهد و در پيشاپيش آنان خود حركت كند و اگر على بن الحسين را در بين راه حاجتى باشد برآورده سازد؛ و نيز سى سوار در خدمت ايشان مأمور ساخت؛ و به روايتى خود نعمان بن بشير را و به قولى بشير بن حذلم را با آنان همراه كرد (4) .

و همانگونه كه يزيد سفارش كرده بود به آهستگى و مدارا طى مسافت كردند و به هنگام حركت، فرستادگان يزيد بسان نگهبانان گرداگرد آنان را مى‏گرفتند، و چون در مكانى فرود مى‏آمدند از اطراف آنان دور مى‏شدند كه به آسانى بتوانند وضو سازند.

روایت کامل اسیران کربلا را در ادامه مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

حضرت رقیه(س)

عمه، بابایم کجاست؟

اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»

لحظه های بی قرار

این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.

گل نازدانه پدر

رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!

رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.

رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.

غربتِ خرابه

یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!

باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.

آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.

متاب ای ماه، متاب!

امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!

آرام نازنین عمه

آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!

اندوه هجرت

امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.

تو را چه بنامم

تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.

میلاد نوگل امام حسین علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.

بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.

رقیه در کربلا

از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:

من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.

رقیه و سجاده پدر

گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.

رقیه در راه شام

کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.

رقیه در خرابه شام

بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.

رقیه و خواب پدر

سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.

این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.

پرواز به سوی پدر

وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.

وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام

وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.

راز دل با پدر

هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:

پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟

پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟

پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟

پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟

پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.

شام، حرم یادگار حسین علیه السلام

رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.

شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران

سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم

روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم

تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد

ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم

* * *

هلال ماه محرم است، دلم شكسته‌ي غم است      

                                                                     ندا رسد ز آسمان محرم است، محرم است

 - امام حسين (عليه السلام) فرمود: گريستن از خشيت خدا، رهايي از آتش دوزخ است و فرمود: گريه ديده‌ها و خشيت دل‌ها، رحمتي از خداست.

........................................................................................................................................

بیا امشب به چشامون

بده اشک از چش دریا

تو کدوم ماه و ستاره

کجایی نور ثریا

 دلامون غرق به خونه

ز غم ماه محرم

می ریزه از دو تا دیده

چیکه چیکه اشک نم نم

بیا مهدی یه شبم با

دل ما غرق الم شو

ز عنایت آقاجونم

کفیل چشم ترم شو

شبای سیاه پوشونه

دل زینب غرق خونه

خیمه ها آتیش می گیره

امون از رسم زمونه

اگه می ری به مدینه

یادی از ما کن آقاجون

اگرم کربلا رفتی

یادی کن از من دلخون

می خواهیم لباس سیا رو

تنمون کنیم آقاجون

تا ته صفر ایشا الله

واسه لیلا بشیم مجنون

آقاجون حسین زهرا (س)

با دلای مست و شیدا

داره می رسه به خاک

کرب و بلا ، کرب و بلا

مثل ابرای بهاری

آقاجون داری می باری

تو هم مثل ما آقاجون

سر روی تربت می زاری

سروده جعفر ابوالفتحی

حرم امام حسين عليه السلام

اين روزها حال و هواي شهرهامون، حال و هواي محرم را پيدا كرده است. بيرق‌هاي عزاي "يا حسين" بر سردر خانه‌ها و مغازه‌ها و اماكن مختلف برافراشته شده و با ديدن آنها دل‌ها هوايي مي‌شوند. باز محرم رسيد و لباس مشكي‌ها محيا، جهت به تن رفتن عاشقان و عزاداران امام حسين عليه‌السلام شده‌اند.

حلول ماه محرم، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسليت باد.

 التماس دعا 

ورود کاروان امام حسین (ع) به کربلا

شیخ مفید گوید:
چون صبح شد، امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرود آمد و نماز صبح خواند. دوباره سوار شد و با یاران خود سمت راست را پیش گرفت. می‌خواست یاران خود را از سپاه حر جدا كند، حر نیز می‌آمد و امام و یارانش را مانع می‌شد و می‌خواست آنان را به سمت كوفه برگرداند، آنان هم امتناع می‌كردند. چنین ادامه یافت تا به نینوا رسیدند، جایی كه حسین ـ علیه السّلام ـ آنجا فرود آمد. ناگهان اسب سواری را دیدند. سلاح بر تن و كمان بر دوش كه از كوفه می‌آمد. همه به انتظار ایستادند. چون به آنان رسید، به حر و یارانش سلام كرد، اما به حسین و اصحاب او سلام نداد. نامه‌ای از ابن زیاد برای حر آورده بود، با این مضمون:
اما بعد، چون نامه‌ام به تو رسید و فرستاده‌ام آمد، بر حسین ـ علیه السّلام ـ تنگ بگیر و جز در سرزمین بی‌آب و خشك، فرود نیاورد. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام همواره همراه تو باشد تا خبر اجرای فرمان به من برسد. والسلام.
چون حر نامه را خواند، گفت: این نامه امیر عبیدالله است. دستور داده هر جا نامه رسید، بر شما سخت بگیرم. این هم فرستاده اوست و مأمور است كه از من جدا نشود تا آنكه فرمان امیر را درباره شما اجرا كنم. یزید بن مهاجر، از همراهان امام به فرستاده ابن زیاد نگریست، او را شناخت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چه فرمانی آورده‌ای؟ گفت: مطیع پیشوایم بودم و وفادار به بیعتم. گفت: بلكه پروردگارت را نافرمانی كرده و در هلاك ساختن خویش و كسب ننگ و دوزخ از پیشوای خود اطاعت كرده‌ای. چه بد پیشوایی داری!
خداوند می‌فرماید:« ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به دوزخ فرا می‌خوانند، روز قیامت هم یاری نمی‌شوند.»[1] پیشوای تو از آنان است. حر از آنان خواست در همان جای خشك و بی‌آبادی فرود آیند. امام به او فرمود: وای بر تو! بگذار در این آبادی نینوا و غاضریه یا شفیه فرود آییم. گفت: به خدا نمی‌توانم بگذارم. این مرد را بر من جاسوس فرستاده‌اند. زهیر بن قین گفت: ای پسر پیامبر! من چنین می‌بینم كه كار بعداً سخت‌تر خواهد شد. اكنون جنگیدن با این گروه برای ما آسانتر از جنگ با كسانی است كه پس از اینان می‌آیند و ما توان نبرد با آنان كه می‌آیند را نداریم. امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم شد. [2]
سپس فرود آمد. آن روز، پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری بود.
نامهای كربلا
دینوری گوید:
زهیر به امام حسین ـ علیه السّلام ـ گفت: نزدیكی ما، كنار رود فرات، روستایی است در دل یك قطعه محكم كه فرات آن را احاطه كرده است، مگر از یك طرف. امام پرسید: نامش چیست؟ گفت: عقُر. فرمود: پناه می‌بریم به خدا از عقر (آتش گداخته). امام حسین ـ علیه السلام ـ به حر گفت: كمی هم برویم آنگاه فرود آییم. با او رفت تا آنكه به كربلا رسیدند. حر و یارانش در مقابل امام حسین ـ علیه السلام ـ ایستادند و از رفتن بازداشتند و حر گفت: همین جا فرود آی. فرات هم به تو نزدیك است. امام پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفت: كربلا. فرمود: صاحب رنج و بلا. پدرم هنگام عزیمت به صفین، از اینجا گذشت. من با او بودم. ایستاد و از نامش پرسید نامش را گفتند. فرمود: «اینجا محل فرود آمدنشان و اینجاست محل ریخته شدن خونهایشان». پرسیدند: چه كسانی؟ فرمود: گروهی بزرگ از خاندان محمد اینجا فرود می‌آیند.[3]
بهبهانی به نقل از ابی مخنف نقل می‌كند:
همه حركت كردند تا به سرزمین كربلا رسیدند. روز چهارشنبه بود. اسب امام از حركت باز ایستاد. امام فرود آمد و بر اسب دیگری سوار شد. آن نیز حتی یك گام جلو نرفت. امام، پیوسته اسب عوض كرد، تا هفت اسب همه این گونه بودند. امام با دیدن این امر شگفت، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه. پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات. پرسیدم: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا. آنگاه بود كه نفس عمیقی كشید و فرمود: سرزمین محنت و رنج! فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا كه محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست. اینجاست كه حرمت ما را می‌شكنند، مردانمان و كودكانمان را می‌كشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ همین خاك را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست. از اسب فرود آمد...[4]
ابن جوزی گوید:
امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: كربلا؛ به آن نینوا هم می‌گویند. حضرت گریست و فرمود: رنج و محنت! ام سلمه به من خبر داد كه روزی جبرئیل نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ بود. تو هم با من بودی. گریه كردی، پیامبر فرمود: فرزندم را رها كن. تو را رها كردم. پیامبر تو را بر دامن خود نشاند. جبرئیل گفت: آیا دوستش داری؟ فرمود: آری. گفت: امت تو او را خواهند كشت. اگر بخواهی سرزمین شهادتش را نشانت دهم. فرمود: آری. جبرئیل بال خود را بر كربلا گشود و آن را به پیامبر نشان داد. چون به حسین ـ علیه السلام ـ گفتند كه نام اینجا كربلاست، آن را بویید و گفت: به خدا این همان سرزمینی است كه جبرئیل به پیامبر خدا خبر داد كه من اینجا كشته خواهم شد. [5]
در روایتی است كه مشتی از خاك آن بر گرفت و بویید...
ابن سعد نقل می‌كند: چون علی ـ علیه اسلام ـ در مسیر صفین از كربلا گذشت و رو به روی روستای نینوا بر كرانه فرات قرار گرفت، ایستاد و خدمتكار خود را گفت كه به ابا عبدالله خبر دهد به این سرزمین چه می‌گویند؟ گفت: كربلا. حضرت گریست تا آنكه زمین از اشكهایش‌تر شد. فرمود: روزی خدمت پیامبر رسیدم كه می‌گریست. سبب گریه را پرسیدم، فرمود: جبرئیل پیش من بود. مرا خبر داد كه فرزندم حسین ـ علیه السلام ـ در كنار فرات در جایی به نام كربلا كشته می‌شود. مشتی از خاك آن را برداشت و داد تا بویش كنم. چشمانم پر از اشك شد.[6]
امام حسین ـ علیه السلام ـ در كربلا
خوارزمی گوید:
امام حسین ـ علیه السلام ـ روز چهارشنبه یا پنج شنبه دوم محرم سال 61 وارد كربلا شد، برای یاران خود خطبه‌ای خواند و فرمود:
اما بعد، مردم برده دنیایند، دین بر زبانشان است و در پی آنند، تا وقتی زندگی‌شان بگذرد. هرگاه با بلا آموزده شوند، دینداران اندك می‌شوند. سپس پرسید: آیا اینجا كربلاست؟ گفتند: آری. فرمود: اینجا جای محنت و رنج است؛ اینجاست محل فرود آمدن ما و مركبهایمان و ریخته شدن خونهایمان.
همه فرود آمدند، بارها را كنار فرات گشودند، خیمه‌ای برای حسین ـ علیه السلام ـ و خانواده و فرزندان او افراشته شد. خیمه برادران و عموزادگان را اطراف خیمه او زدند. حسین ـ علیه السلام ـ در خیمه‌اش نشست و به اصلاح شمشیرش پرداخت. چون غلام ابوذر نیز با او بود، حضرت، اشعار «یا دَهرُ افًّ لكِ من خلیلٍ...» را می‌خواند

محرم

 

مقدمه

چیستی عاشورا.... 

روزها همچنان از پی هم می‌گذرند و دوباره محرم با آن حال و هوای سحرانگیزش از راه می‌رسد. دوباره عطر خوش حسینی به مشام می‌رسد و نوای «یاحسین» گوش جان را نوازش می‌دهد. زمزمه‌ای كه همواره ورد زبان ملت ایران بوده و با نشأت گرفتن از زمزمه‌ها و نام حسین(ع) بود كه توانستند چنان حوادثی را بیافرینند به طوری كه با گذشت زمان هنوز فعل حسینی‌شان در اذهان حك شده باقی مانده است.

امام حسین ( ع ) به همراه 72 تن از یاران صدیقش حماسه‌ای خلق كرد كه حتی با یادآوری آن می‌توان به عظمت این نهضت حسینی پی برد و برای حركتها و مبارزات ظلم‌ستیزانه بعدی، در طول تاریخ پس از امام(ع) و یارانش الگویی گشت. در باره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشته‏اند. باز هم جاى گفتن و نوشتن باقى است، چرا كه این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گسترده‏اى برخوردار است كه هر چه بیش‏تر به تحلیل و بررسى آن پرداخته شود زوایاى نوتر و تازه‏ترى از آن آشكار خواهد شد. عاشورا نه یك حادثه كه یك فرهنگ است، فرهنگى برخاسته از متن اسلام ناب كه نقش حیاتى را در استحكام ریشه ها، رویش شاخه ها و رشد بار و برهاى آن ایفا كرده است. عاشورا هیچ گاه در محدوده زمان و جغرافیاى خاصى محصور نمانده است، بلكه همواره الهام بخش تشیع در راستاى حركت ها، جنبش ها و قیام هاى راستین شیعه ـ پل بسیارى از نهضتهاى دیگر ـ در برابر كانون هاى ظلم و كفر و نفاق بوده است. قیام عاشورا از سال 61 هجرى تا امروز همچون چشمه‏اى جوشان و خروشان از آب زلال و گواراى خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب كرده، و الهام‏بخش بسیارى از نهضت‏هاى حقّ علیه باطل بوده است. انقلاب اسلامى، به رهبرى امام خمینى(ره) از عاشورا حسینی الهام گرفت. وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی(ره) نیز این مفاهیم را بیان می‌دارد كه هر كس خود را بیشتر برای ظلم محیا كنید ، ظالم بیشتر می‌شود و اگر در برابر ظالم ایستادگی كنید ظلم از بین می‌رود. روحانیت شیعه همواره براى حراست از كیان فرهنگ عاشورا، نه فقط آن را در طول اعصار متمادى بازگو كرده است، بلكه حتى به بازسازى آن و پاسدارى از ارزش هاى ناشى از آن پرداخته است. بازسازى مضامین و مفاهیم بلند فرهنگ عاشورا در هر عصر و زمانى به فراخور حال آن زمان، تأثیر بسیار شگرف و سازنده اى در راه پیشبرد اهداف مقدسى همچون نشر معارف و فرهنگ اسلام ناب، بر جاى نهاده است. تاریخ شیعه گواه صادق و روشنى از این بازسازى‏ها است. این بار نیز آذرخشى دیگر از آسمان كربلا درخشید كه نور آن مشعل فروزان راه حق طلبان و حقیقت جویان، و ابهت و صلاى آن، در هم كوبنده الحاد و نفاق است. عاشورا رسالت بزرگى را بر دوش همه دینداران به ویژه آگاهان جامعه نهاده است. همگان پس از شناخت ابعاد آن موظف‏اند خود و جامعه خود را با آن مقایسه و از آن درس و عبرت بیاموزند، چرا كه زنده بودن تاریخ به ترسیم و تصویب آن و سنجش خودمان با آن است. از این روى، سخنی هر چند كوتاه پیرامون اساسى‏ترین بعد این حادثه بزرگ است كه در بخشی از آن تحت عنوان « عاشورا در محرم » كه بر گرفته از موضوعات مختلف پیرامون این حادثه تاریخی خواهد بود بیان می گردد .

توحید در عقیده و عمل

*h-ì/ /1 9bì/g h 9ed

 رسالت تبیین «مکتب» و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینشی، بر عهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحیح اعتقادات را می‌نمایانند، هم با انحرافات عقیدتی مقابله و مبارزه می‌کنند. این که توحید ناب چیست و خداباوری و عقیده به مبدا و معاد چه نقشی در زندگی دارد و شیوه انبیا و مرامشان کدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است و دین چیست و اهل‌بیت علهیم‌السلام کیانند و چه مسوولیتی دارند و وظیفه امت در قبال امام چیست، همه و همه جلوه‌هایی از «پیام‌های اعتقادی» عاشورا است. اگر به قیام سیدالشهداء علیه‌السلام از این دیدگاه بنگریم، درس‌‌های عظیمی را خواهیم آموخت و عاشورا را کلاس درسی خواهیم یافت که در سخنان امام و عاشوراییان، متجلی گشته است.

  1. اعتقاد به مبدا و معاد

عقیده به مبدا و معاد، مهم‌ترین عامل جهاد و فداکاری در راه خداست و بدون آن، هیچ رزمنده‌ای معتقدانه در صحنه دفاع قدم نمی‌گذارد و خود را که در جنگی كه به شهادت منتهی می‌شود، برنده نمی‌داند. بدون عقیده به حیات اخروی، با چه انگیزه‌ای می‌توان از جهاد و جانبازی استقبال کرد؟

از این رو، چنین اعتقادی در کلمات امام حسین علیه‌السلام و اشعار و رجزهای او و یارانش، نقشی محوری دارد و به برجسته‌ترین شکل، خود را نشان می‌دهد. امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا وقتی بی‌تابی خواهرش را می‌بیند، این فلسفه بلند را یادآور می‌شود و می‌فرماید:

«خواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همه زمینیان می‌میرند، آسمانیان هم نمی‌مانند. هر چیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستی است. از بین رفتنی است، خداوند همگان را دوباره بر‌می‌انگیزد... .» (1)

در سخن دیگری که در شب عاشورا با اصحاب خویش فرمود، باز هم تاکید بر همین محورها را می‌بینم، از جمله این‌ که:

«بدانید که شیرینی و تلخی دنیا، خواب است و «بیداری» در آخرت است. رستگار کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید.» (2)

 

آزادگی در كربلا

عاشورا

اخلاق، یکی از سه بُعد عمده دین است و اسلام بر سه بُعد اصلی «اعتقاد»، «احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزش‌های اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسان‌ها از اهداف عمده بعثت انبیا است. پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله نیز فرمود: «اِنّی بُعِثتُ لِاُ تَمِّمَ مَکارمَ الاَخلاقِ.»

تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسان‌ها، بخشی مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل می‌‌دهد. اخلاق را از کجا می‌توان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که آنان اسوه‌اند و مظهر شایسته‌ترین خصلت‌های انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوه‌گاه خُلق و خوی حسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.

اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ              و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار

مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.

 

بقیه مطلب را در ادامه متن مشاهده بفرمایید 

ادامه نوشته